مرگ پایان شاعر نیست، شاعر در واژهها، در استعارهها و در تعابیر بدیع و نو زندگی میکند. مرگ پایان شاعر نیست، تا شعر و اندیشه و شعور باقی است، او زنده میماند و زمین را به آسمانهای دور از دسترس پیوند میزند. مرگ، مرگ، مرگ حکایت دیگری است که شاعر چون واژهای زیبا آن را هزاران بار زیسته است.
استاد محمد عابد شاعر دردهای سترگ و بزرگ نغمهساز لحظههای روشن حضور، در صبحگاه پاییزی شگفت، مرگ را چون شعری زیبا سرود و جاودانه شد. اگرچه مرگ بین او و ما فاصلهای بعید است اما حضور روشن او تا سالهای سال در کنار ما احساس خواهد شد و نامش بر زبان ما جاری خواهد بود. عابد در ذکر و دعای ما جریان خواهد یافت، به میهمانی قنوتهای ما خواهد آمد و با گریههای عاشقانه ما خواهد گریست.
تنها چیزی که اتفاق افتاده است، جز این نیست که ما خاکنشینان، فرصت شیرین همصحبتی و همنشینی با او را از کف دادهایم
سالها از سفر آسمانی او می گذرد. داغ رحلت جانسوز استاد محمد عابد که به حق استادی تمام در حوزه ادبیات و انسانی کامل در عرصه اخلاق و معنویت بود، چنان برای ادبیات و شعر آیینی سنگین و التیام ناپذیر است که گمان نمی رود به این زودی جای آن مرد بزرگ پر شود.
بیش از ۷ دهه زندگی عاشقانه در آغوش معارف دینی و انسانی، محمد عابد را به مجسمهای از اخلاق و انسانیت مبدل ساخته بود که دسترسی به تمام زوایای وجودی او سهل و آسان نیست. زندگی ساده و خالی از تعلقات و رفتار صمیمانه و دور از تکلف، محمد عابد را به انسانی سهل و ممتنع تبدیل کرده بود؛ انسانی که هر چه از او دورتر میشدی مهابت، عظمت و شخصیت او چشم را نوازش میکرد و هرچه نزدیکتر میشدی رأفت و مناعت طبعاش تو را وادار به تواضع و احترام مینمود.
درباره شخصیت، منش و رفتار وی سخن بسیار است که باید در فرصتی دیگر بدان پرداخت اما به ضرس قاطع میتوان گفت که محمد عابد بیش از آنکه شاعری بزرگ باشد، انسانی خودساخته و اخلاقی بود و همین او را به بسیاری دیگر که شعر فصیح میگفتند و میگویند، برتری میداد.
امروز ناباورانه و با هزار تأسف باید پذیرفت که عابد حسن ختامی بر سلسله شاعران معرفت پیشه و حکیم بود که در میان ما غریبانه زیست و غریبانه از دست رفت.
ما به کدامین گناه به چنین عقوبتی دچار شدهایم که هر روز زوال فرهنگی و علمی دیار خود را به نظاره مینشینیم؟ آیا به راستی تقدیر دیاری که روزگاری پیشقراول توسعه، حکمت، فقاهت، علم و هنر بود، چنین باید باشد؟
دریغا تبریز! دریغا، که بر خلاف گذشته در این شهر متاع علم و حکمت و هنر بیمشتری است و گوهر و خزف در یک پیمانه اندازه میشوند.
«صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را» که دگر مادر گیتی فرزندی چون محمد عابد برای این سرزمین هدیه کند.
خدایش با ائمه اطهار محشورش دارد و راه مقدسش را هموار و پررهرو سازد.