جوانتر که بودم پرسپویسی دوآتشهای بودم! پرسپویسی که با عابدزاده و مهدویکیا و عبدی و پیراونی ترجمه میشد. هنوز هم شیرینی ۱۴ برد پیاپی لیگ ۷۷ و بعد، قطع نوار پیروزیها، با شکست تلخ «دو بر یک» مقابل پاس، در آن بعدازظهر نحس پاییزی را به خاطر دارم. امروز زیاد پیگیر فوتبال نیستم، اما هر موقع، در تلویزیون فوتبال ببینم، در ناخودآگاه دلم، طرف تیم قرمز را میگیرم! از همین رو است که فوت هادی نوروزی، کاپیتان محبوب و محجوب این تیم به واقع برایم دردناک بود. این را گفتم که تعلق خاطر دیرینهام را به پرسپولیس بزرگ یادآور شده باشم.
با این حال، در روزهای اخیر، رونمایی از مقبره عظیم ۵۸ میلیون تومانی مرحوم هادی نوروزی، بسیار عجیب بود. جدا از این که این مبلغ میتوانست صرف ساخت یک زمین فوتبال، کتابخانه یا سایر برنامههای خیرخواهانه شود، این نکته به نظرم رسید که ما به درک و تعریف درستی از اسطوره نرسیدهایم. از این رو، در مورد تکریم و بزرگداشت ایشان، افراط و تفریطهای اساسی داشتهایم. آنطور که در این چند ماهه از رسانه دریافتهام، مرحوم نوروزی بازیکن خوبی بود اما یقین که در قیاس با مرحوم حجازی، دهداری، قایقران و امثالهم، در حافظه تاریخی مردم ( و حتی اهالی فوتبال) جایی نداشت. بسیاری، این عزیز را با مرگش شناختند و درست مشابه فوت مرحوم پاشایی خواننده، از درگذشتش متاثر شدند. وقتی چنین مقبرهای برای این بازیکن ساخته شود، معلوم نیست برای ناصر حجازی بزرگ باید چه کرد.
گذشته از بحث فوتبالی، سوال دیگر نحوه طراحی مقبره آن مرحوم است. طراح محترم به خیال خود، عناصر فوتبالی را با شاخصهای معماری تلفیق کردهاست. غافل از اینکه حاصل کارش، چیزی جز به ابتذال کشیدن الگوهای اصیل معماری نبوده است. شبیهسازی گنبد (از عناصر اصلی معماری اسلامی) با توپ چهلتکه فوتبال و نوشتن آیات قرآن در پسزمینه قرمز، از آن جمله است.
دکتر شفیعی کدکنی در یکی از مقالات معروف خود با نام «ظرفیت و ظرافت» از مصیبتی پرده برمیدارد که گویا با گذشت چندین سال از انتشار مقاله، هنوز جدی نگرفته شده است. شفیعی نقل میکند که «در بیست سال اخیر، اولیای محترم حضرت عبدالعظیم (به صرف گذشت سی سال و رفع مانع فقهی) قبر بدیعالزمان فروزانفر، بزرگترین استاد در تاریخ دانشگاه تهران و یکی از نوادر فرهنگ ایران زمین را به مبلغ یک میلیون تومان (در آن زمان قیمت یک اتومبیل پیکان دست سوم) به یک حاجیبازاری فروختند. در کجای دنیا چنین واقعهای، آن هم در پایان قرن بیستم، امکانپذیر است؟ از چنین ملتی چگونه باید توقع حافظه تاریخی داشت؟»
نکته مورد اشاره دکتر شفیعی، موید نبود درک عمومی زمانه غدار ما از مفهوم «اسطوره» است. قبر ویرانشده علاوه فروزنفر را مقایسه کنید با مقبره هادی نوروزی. نگویید که این دو اصلاً قابلقیاس نیستند. هستند! دست اموات از طراحی قبر خوشان کوتاه است. این کار بر عهده بازماندگانی است که به نسبت درکی که از شخصیت متوفی دارند، سنگقبری برای او بنا بگذارند. حرف تلخی است اما واقعیت این است که درک عمومی ما مردمان فرهنگمندِ با سابقه ۲۵۰۰ ساله تمدن، متناسب با کاری است که با قبر علامه فروزانفر کردهایم، و ایضاً متناسب با مقبره ملوکانه فوتبالیستی است که جز با مرگش، برای عموم مردم شناخته نشد. به قول جوینی «قحط سال مروّت و فتوّت باشد و روز بازار ضلالت و جهالت.»