سبک زندگی
سبک یا روش زندگی، مرتبط با تمام اجزای زندگی فردی و اجتماعی انسان است و با اثرپذیری از جوامع، فرهنگها، ادیان و هر آنچه با شیوه زیستن بشر مرتبط است، تفاوتهای متعددی در آن بروز مینماید. آنچه امروز بهعنوان سبک زندگی دینی و اسلامی مطرح میگردد، درواقع ارائه مباحث نظری درباره شیوه زندگی است، بهگونهای که برگرفته از تعالیم قرآنی و سیره (گفتار و رفتار) پیامبر – صلی ا… علیه و آله و سلم – و معصومین – علیهمالسلام – باشد. در این مجموعه نوشتار، تلاش بر آن خواهد بود تا بتوانیم به زبانی گویا و کاربردی، با اندیشه اسلام در خصوص سبک زندگیای که منجر به داشتن خانوادهای موفق میگردد، آشنا شویم. آنچه مسلم است، داشتن خانواده موفق از دید دین مبین اسلام، تنها با مطالعه این مجموعه میسر نمیگردد؛ بلکه عمل به دانستههاست که ما را به سرمنزل مقصود خواهد رساند. چهبسا کمابیش درباره روابط درون خانواده چیزهایی میدانیم، اما چون در مواجهات روزمره عمل به آنها مشکل مینماید، از آن چشم میپوشیم و بدین ترتیب مقدمات بروز تنش در خانواده خود را فراهم میکنیم. امام علی – علیهالسلام – میفرمایند: «الْعِلْمُ یُرْشِدُکَ وَ الْعَمَلُ یَبْلُغُ بِکَ الْغَایَهَ»؛ علم تو را راهنمایی میکند و عمل تو را به هدف میرساند. (غررالحکم، ص۱۱۵)
خانواده موفق
برای سخن گفتن از خانواده موفق باید ابتدا بدانیم که خانواده چیست؟ جایگاه آن کدام است؟ معیار موفقیت در خانواده چگونه تعیین میشود و تا چه اندازه باید به این معیارها پایبند بود؟ راه صحیح تشکیل خانواده و معیارهای گزینش همسر مناسب کدام است؟ و صدها پرسش مختلف دیگر که بهتدریج با پاسخ به پرسشهای ابتدایی مطرح میشوند و نیازمند پاسخ مناسب هستند.
ازآنجاکه خانواده بهاندازه تاریخ بشریت قدمت دارد و نسبت به فرهنگهای گوناگون شکلهای گوناگونی به خود گرفته است، در کتابهای مختلف ازجمله کتابهای جامعهشناسی و بهصورت تخصصیتر جامعهشناسی خانواده، تعاریف مختلفی برای آن یافته میشود. درنهایت تعریفی که میتوان از مجموع این تعاریف به دست آورد، بهگونهای که با مبانی دینی و سبک زندگی اسلامی سازگار باشد، شاید بدینصورت بتوان مطرح کرد که: «خانواده، واحدی اجتماعی است که بر اساس ازدواج پدید میآید.» (ساروخانی، دایرهالمعارف علوم اجتماعی، ص۲۵۵)
با توجه به این تعریف مختصر و با دقت در واژههای بهکاررفته در آن، متوجه نکاتی میشویم. نخست اینکه خانواده یک واحد یا نهاد اجتماعی است و ازآنجاکه نهادهای اجتماعی به دنبال هدف مشترک بین اعضای آن واحد هستند، افراد یا اعضای خانواده به دنبال دستیابی به این هدف مشترکاند. همچنین خانواده بهعنوان یک واحد اجتماعی، دارای یک جایگاه حقوقی و قانونی است که اعضا میتوانند در مواقع بروز اختلاف از این جایگاه حقوقی استفاده نموده و متوسل به قانون شوند.
در ادامه تعریف بیان شد که خانواده بر اساس ازدواج پدید میآید. طبعاً با توجه به سبک زندگی دینی، مقصود، ازدواج مشروع دو جنس مخالف است. صرف زندگی دو جنس مخالف کنار همدیگر (همخانگی)، آنگونه که در جوامع غیرمسلمان شکل یافته؛ یا مثلاً مراوده دو همجنس (همجنسگرایی)، منجر به تشکیل خانواده نمیشود و طبعاً در این تعریف نیز مقصود از ازدواج، ازدواج به سبک اسلامی است. بر همین اساس است که پیش از پرداختن به مبحث خانواده و مقدم بر آن، لازم است تا مقوله ازدواج در اسلام و به سبک اسلامی بررسی گردد.
آنچه در این مجال به آن میپردازیم بیشتر بر اساس آموزههای قرآن کریم و سیره معصومین – علیهمالسلام – و مباحث عقلی بوده و گاهی، به برخی یافتههای روانشناختی و جامعهشناختی مقارن با این آموزهها اشاره خواهیم کرد، تا بتوانیم ضمن فهم صحیح از سبک زندگی دینی در مورد ازدواج و نهاد مقدس خانواده، نسبت به برنامهریزی و عملیاتی کردن دستیابی به یک خانواده موفق گامهای صحیحی برداریم.
معنایابی تشکیل خانواده
نخستین مسئلهای که میشود بدان پرداخت، معنایابی تشکیل خانواده است. فلسفه ازدواج چیست؟ چرا باید به تشکل خانواده پرداخت؟ آیا انسان نمیتواند بدون ازدواج سعادتمند شود؟ به دنبال چه هدفی هستیم که باید برای رسیدن به آن ازدواج کنیم و تشکیل خانواده دهیم؟ چه خللی ممکن است در زندگی طبیعی انسان بدون ارتباط با جنس مخالف ایجاد گردد؟ اینها سؤالاتی هستند که باید در پی پاسخ آنها برآییم.
اساساً از دید اسلام انجام هر کاری برای دستیابی به مطلوب موردنظر، نیازمند شناخت است و انجام کاری بدون شناخت صحیح و دقیق منجر به شکست یا انحراف از مقصود میگردد. امام علی – علیهالسلام – در جملهای از توصیههای خود خطاب به کمیل بن زیاد فرمودند: «یَا کُمَیْلُ، مَا مِنْ حَرَکَهٍ إِلَّا وَ أَنْتَ مُحْتَاجٌ فِیهَا إِلَى مَعْرِفَهٍ»؛ اى کمیل، هیچ حرکت و اقدامى نیست مگر اینکه در آن به شناختى نیازمندى. (تحف العقول، ص۱۷۱) واضح است که ازنظر امام تمام حرکتها و کارها نیازمند شناخت هستند و ازجمله ازدواج که یکی از مهمترین کارهای انسان در طول حیات اوست و بهطور متوسط بیش از دوسوم زندگی او را در برمیگیرد، قطعاً و حتماً نیازمند شناخت است.
گاهی همین نبود شناخت کافی درباره اصل ازدواج علیرغم همه احتیاطهایی که افراد در انتخاب همسر به کار میبندند موجب بروز ناملایماتی میشود و شاید عدهای را به این فکر بیندازد که ازدواج نکردن بهتر است؛ غافل از اینکه شناخت خوب و کافی درباره این مقوله میتواند در پیشگیری از بروز اختلافات و بلکه در ایجاد یک زندگی آرام و تشکیل یک خانواده موفق مفید و مؤثر باشد.
برای شناخت و آگاهی درباره هر کاری از عقل استفاده میکنیم و فکر خود را با پرسشهایی فعال میکنیم. این پرسشها از قبیل علتیابی و روش یابی هستند. قبل از شروع کاری اگر ابتدا این دو پرسش را مطرح کنیم و در پی پاسخ به آنها برآییم، میتوانیم امیدوار باشیم که با دلیل محکمی گام در راهی روشن نهادهایم و بدین ترتیب از میزان خسارت ناشی از مشکلات پیش رو خواهیم کاست. بنابراین سؤالاتی که منجر به شناخت میشوند در پاسخ به این دو پرسش هستند: «چرا؟ و چگونه؟» چرا باید درس بخوانم و چگونه باید درس بخوانم؟ چرا میخواهم تفریح کنم و چگونه باید تفریح کنم؟ و …
درباره ازدواج هم بهعنوان یک حرکت اساسی در زندگی، همین دو پرسش را داریم. اینکه چرا باید ازدواج کنم و چگونه باید ازدواج کنم. اغلب دیده و یا شنیدهایم که عدهای بعد از ازدواج به این نتیجه میرسند که نباید ازدواج میکردند و اینکه با ازدواج خود را بدبخت کردهاند. در چنین مواردی باید گفت که قبل از ازدواج اساساً یا چنین سؤالاتی در ذهن آنها نبوده و یا اگر بوده به دنبال پاسخ مناسب برای آن نبودهاند و به سخنان غیرعقلی و غیرعلمی اعتماد کردهاند. مثلاینکه در پاسخ به پرسش چرا ازدواج کنم؟ بگوییم:«چون همه ازدواج میکنند. این هم مرحلهای از زندگی است» و پاسخهای بسیار دیگری از این قبیل.
برای اینکه پاسخ صحیحی به چرایی ازدواج دهیم ابتدا از انگیزههایی که برای ازدواج میتوان شمرد آغاز میکنیم و از شماره بعد به بررسی این انگیزهها و شناخت انگیزههای صحیح خواهیم پرداخت.