ذکر خیر پشت سر متوفی، عادت ایرانیجماعت است و سنت و ثواب. البته ما خیلی وقتها از آن سمت دیوار میافتیم و به جای آن که در وقت حیات، قدر هم را بدانیم، همهی قربان صدقه رفتن را نگه میداریم به شب اول قبر آن خدا بیامرز!
چه میشود کرد؟ ما اینیم! مردمانی نازک نارنجی که قدر هم را دیر میفهمیم.
میخواهیم شب اولِ اسبابکشی به منزل جدید دوستمان برایش بلبلزبانی کنیم با چاشنی فاتحهالکتاب، تا شاید آن بالا بالاها احساس غریبهگی نکند. خُب طفلی تازه وارد است و تا آشناهای قدیم و تازه رفتهها را بیابد، به سَکَنات وداع پس از سوگ ما زمینیها دلش خوش شود تا بلکه آرشآزاد و اعلمی و نوبری و کامیار شکیبایی و استاد پایاب و حتی محمدعلیزاده بیایند پیشش و بگویند: هی رفیق زمینی! بیخیال شو! نترس! بیا یک دور بزنیم که راحت شدی از دَنگ و فَنگ و دور خود چرخیدن اَلَکی!
و اما بعد…
محمد محمدپور پیش از آنکه دکتر باشد یا حتی مدیر کل و یا حتی کارمند اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی، یک شهروند مودب، حلیم، مبادی فرهنگ و شیکپوش بود. از آن تک و توک کارمندان اداره فرهنگ بود که ادعا نداشت اما کتاب میخواند، تئاتر میدید، فیلم میفهمید و روزنامهخوان بود. از هر صنف هنری حرف میزدی غریبه نبود که زیر حرفت فقط پاراف کند: “مطابق مقررات عمل شود.” خیلی راحت دردت را گوش میکرد و بعد با طمانینه و ادب، جوری که نرنجی میگفت: این خواستهتان نشدنی است یا شدنی.
روزگار لامرتی کرونا برایمان ساخته! اَجل پشت درب هر خانهای چَمپاتمه زده و تا سر صبحی چشمانت را باز میکنی، میبینی؛ ای وای! فلانی هم رفت! مگر دیروز حرف نمیزدیم؟ مگر قرار جلسه فردا را نداشتیم؟ مگر…
درست مثل ما جماعت مطبوعاتی که هنوز در شوک مرگ عزیزمان هستیم که دیروز باهم حرف میزدیم، فردا قرار جلسه داشتیم والخ…
از این حرفها که بگذریم در عالم صنفی و سندیکایی، دکتر محمدپور یک حرفهای مطبوعاتی بود و رسانههای محلی را میشناخت، مشکلاتمان را میدانست، از دار و ندار و محدودیتها باخبر بود و البته خیلی راحت از تمرکزگرایی مرکز و خالی بودن دستش در برخی مواقع میگفت و با دوستی با بگو و بخند جلسات را پیش میبرد.
انتقادپذیر بود و منتقدین رسانهایاش را به اهرم آگهی نمینواخت. خانه مطبوعات برایش مهم بود و خیلی سفارش به استحکام و تقویتش داشت. رسانهایها را با اسم کوچک میشناخت و از همه مهمتر این که مدیریت رسانههای این استان را اسیر بازیهای جناحی و اعتدالی نکرد و این خیلی مهم بود که نه خود اسیر حزب شد و نه ما را از مستقلنویسی حذر داد.
آخر شب است و او حالا با ما فاصله گرفته است. دست ما برای حلالیتگیری از او کوتاه است، اما دنیا خیلی کوچکتر از همیشه شده است. دعا کنیم دکتر محمد محمدپور در آرامش، حیات جدیدش را آغاز کند. منزل نو مبارک عزیز ما.